گفتم براتون که چی شد که ما وبلاگ زدیم؟؟ و حالا کدوم بلاگر رو انتخاب کنم بهتره؟! هنوز پرشین بلاگ رو داشتم و دلم نمیومد حذفش کنم ! همچنان ارزیابی میکردم و بیشتر با امکانتشون آشنا میشدم... پرشین بلاگ هم خوب بود ولی یه فرقی با پارسی بلاگ داشت که برام مهم بود: این کادری هستش که توش یادداشتمون رو مینویسیم.. در پارسی بلاگ بزرگتر بود و این که همه متن رو یک جا میدیدم برام مهم بود!!! ادامه مطلب زدن رو در پارسی بلاگ یه روزه پیدا کردم ولی در پرشین بلاگ یه ماهی دنبالش گشتم تا فهمیدم: بابا این پایین که نوشته ادامه مطلب ... روش کلیک کنی ... یه پنجره دیگه باز میشه و میشه ادامه مطلب!!! خدا خیرشون بده ... حداقل نکرده بودن این نوشته ادامه مطلب رو لینک کنن که من که بلد نیستم وقتی نشانه گر موس رو میارم روش ... حالت انتخاب بشه و بفهمم اینو کلیک کنم!! یه روزی اَلکی روش کلیک کردم و یهو یه پنجره دیگه باز شد و ما فهمیدیم اینجوری ادامه مطلب اضافه میشه! ولی دسته بندی موضوعی رو در پرشین بلاگ بیشتر دوس داشتم و راحت تر بود برام تا پارسی بلاگ. از مزایای پارسی بلاگ : پیام رسان بود که چون از اهالی فیس بوک نبودم از محیطش خیلی خوشم اومده بود! اوایل مرتب برای جناب آقای فخری نظر میدادم با بلند پروازی زیاد !!! و اینکه ایشون صبورانه جواب تک تک نظراتم رو میدادن خیلی خوشحال بودم و احساس میکردم یه در و پیکری داره اینجا!! و این اصلی ترین دلیل حذف آخرین رقیب بود و ما رسما پارسی بلاگی شدیم! در قسمت قبل گفتم چی شد که ما وبلاگ زدیم؟؟ حالا تازه اول ماجرا بود! آخه من تا اون موقع هیچ اطلاعی از وبلاگ نویسی نداشتم! اصلا تعریف درستی هم نداشتم! اول از همه شروع کردم به سِرچ کردن! هرچی بلاگر ایرانی (فارسی) وجود داشت + یه چند تا هم خارجی.. رو لیست کردم!!! یه هفته ای طول کشید تا توی همشون عضو بشم و یه وبلاگ هویجوری بسازم تا با داشبورد یا همون مدیریت وبلاگ آشنا بشم و سر در بیارم که چیه و چه خبره و یه پُست ارسال کنم و ببینم چی میشه!! از خیلیا شون از همون اول بَدَم اومد مثه آفتابلاگ و رُزبلاگ! دوسِشون نداشتم!!خیلی جوگیر وردپرس و بلاگر شدم ولی فردایی که وبلاگمو ساختم دیدم ف ی ل ت ر شدن! کلی تو ذوقم خورد! خلاصه از مجموع همگی که زیاد یادم نیست که چرا از لیستم حذف شدن... موند: بلاگفا - پرشین بلاگ - پارسی بلاگ. (نخندین از دلائلم) یکی دو هفته در هر سه تاشون ادامه دادم... بلاگفا زودتر حذف شد چون با میزکارِش مشکل داشتم و برای تازه کاری مثه من زیاد راحت نبود! ولی چون اسم بلاگفا رو زیاد شنیده بودم خیلی تلاش کردم خودم رو موندگار کنم ولی اصلا برام دلچسب نبود! از قیافه بی روحش بَدَم میومد! و بالاخره بعد از دو هفته از دور خارج شد ! بین پرشین بلاگ - پارسی بلاگ رقابت تنگاتنگ بود که در پست بعدی تفاوت هاشون رو میگم... بعد از مدتی که کارم رو گزاشتم کنار! تصمیم گرفتم مثلا برای کنکور ارشد درس بخونم!! رشته کارشناسیم معماری بود و چون همسر محترم تصمیم گرفته بودن ارشد رو در رشته صنایع ادامه بِدَن... منم گفتم کی به کیه ماهم صنایع میخونیم! حالا معماری کجا و صنایع کجا!! خلاصه چشمتون روز بد نبینه! منم مگه زیر بار آمار و احتمال و اُ-آر میرفتم!! نزدیکای کنکور که شد دیگه نخودچیم تموم شد و حسابی حوصلم سر رفت و......... تصمیم گرفتم به اینترنت گَردی هام یه سروسامانی بِدَم و هدفمندش کنم و یه وبلاگی بسازم و بجای اینکه عکس هایی رو که دوست دارم توی هارد لپ تابم ذخیره کنم، بزارم اونجا! هویجوری و مرامی!! این شد جرقه ی اولیه تاسیس وبلاگ ما! ادامه دارد... سلاااااااااام به همگی
اس ام اس نوروزی که امروز از عزیزترینم تو این دنیا برام اومد و منم تقدیم میکنم به همه دوستان یک نفس عمیــــــــــق : سیب شود رویـتان سرخ و سپید و قشنگ سبز شود جانتان سبز و بلند و کمند سیر شود کامتان از کَـرَم کردگار سکّه شودکارتان روزیتان برقرار ماهی عمرت بُوَد پُرحرکت،پُرتلاش غم بشود سنجدی رَخت ببندد یواش پُر زحلاوت شود چون سمنو زندگی غرق سعادت شود شیوه این بندگی !
معرفی یه سایت تزیینات فوق العاده زیبا امشب مامان و بابا کنار بقیع دعای کمیلشونو میخونن... چقدر هوائیم.. چقدر دل تنگم.. ای مدینه!... ای مدینه صدایم کن امشب! ای مدینه! صدایم کن امشب.......................پر زشور و نوایم کن امشب ای مدینه! دلم تنگِ تنگ است............ای مدینه! چه جایِ ِ درنگ است؟ من گلی در تو دارم مدینه!............................روز و شب بیقرارم مدینه! سینه ام از غمش چاک چاک است...........ای مدینه! گلم زیرِ خاک است تا بیاید امانت نگهدار........................................ای مدینه خدایت نگهدار. متن کامل شعر "غریب مدینه" رو اینجا بخوانید! . . . دلم آسمان میخواهد...
باز دوباره فصل برگ ریزان آمد ، دوباره نسیم مهربان پاییزی می وزد . فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است . دوباره باران پاییزی و دوباره شوق قدم زدن در کوچه باغها . فصل پاییزی من آمد ، فصلی که در آن پا به این دنیا گذاشتم . فصلی است که آغاز باران است ، آغاز شبهای بلند با مهتاب است . پاییز من ، این فصل خاطره انگیز وجودم ، همان فصلیست که من نیز به این دنیا سلام میکنم و در همان لحظه که چشمهایم را میگشایم چهره رنگارنگ پاییز را میبینم . باز دوباره پاییز ، و باز انتظار برای باریدن باران پاییزی . بهار من پاییز است ، لحظه طراوت و تازگی دنیای من همین پاییز است . پاییز آمد و دلم بیشتر از همیشه عاشقش شد ، به عشق آمدنش چه انتظارها کشیدم ، نشستم در زیر باران زمستان ، دیدم بهار عاشقان ، بیقرار بودم در گرمای تابستان تا دوباره آمد فصل برگ ریزان… برگهای طلایی میریزد از درختان و این آغازیست برای سرسبزی درختان و این آغاز تولدیست از حالا تا پایان زمستان… طلوع میکنم با افتخار در میان این برگ ریزان ، تو نمیفهمی حال مرا در میان برگهای زرد درختان تو نمیفهمی اینک غرق چه رویایی ام ، تا پاییزی نباشی نمیفهمی اینک چه حالی ام… میوزد نسیم پاییز به سوی قلبم …. آغازی دوباره ، جشن میلادم در زیر باران برگهای طلایی رویاییست ، این دنیا ، بدون پاییز زیبا نیست… این دنیا ، بدون پاییز زیبا نیست… مهدی لقمانی
خدایا شکرت که عمری دادی تا یه بار دیگه شاهد شاهکار پاییزت باشم... پاییزت با غروب های هزار رنگ آسمونش... پاییزت با رقص برگریزانش... خوش اومدی پاییز پاییز(عشق من) عروس فصلها مخصوصا آبان ماه که در آخرین ساعات غروب آخرین روزهاش بدنیا اومدم... *یادداشت برگزیده در پارسی نامه امروز واسم یه sms تکراری اومد که فرا رسیدن ماه زولبیا و بامیه و... (و آخرش) ...و توقع آمرزش سالیانه مبارک! اولش لَجم گرفت! هم از تکراری بودنش و هم از مضمونش. ولی بعد دقت کردم دیدم جداً این دو روزه پُرو تر شدمااااااااا! چه راحت میخونم این دعا رو تو هر نمازم : " یا مَن لَهُ الدُنیا و الآخرَة ، اِرحَم مَن لَیس لَهُ الدُنیا وَ الآخرة " عاشق این دعام... دیوونم میکنه معنی این همین یه جمله... (فقط امیدوارم یکبار هم برای خودت اتفاق بیفتد)
البته امروز یه sms دیگه هم داشتم که خیلی به دلم نشست: امروز برایت اینگونه دعا کردم! خدایا! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او! پس قرار ده بی نیازی در نفسش! یقین در دلش! اخلاص در کردارش! روشنی در دیده اش! بصیرت در قلبش! و روزی پر برکت در زندگی اش!
خدا جونم شکرت! / بابت دوستای خوبی که بهم دادی هم سپاس! واقعا دوست خوب نعمتیه... چقدر احوال پرسی... پیگیری... دلسوزی... اصلا هر کی هر کاری از دستش بر میومد کرد تا مخصوصا اون شب که خیلی داغون بودم خوب شم! یکی میگفت این کارو کن... یکی میگفت این نمازو بخون، اون دعا رو بخون......... حتما دعای شما دوستای مهربونم بوده... بازم ممنونم... :) / خیلی خوشحالم... فکر نمیکردم این دنیای مجازی بتونه همچین دوستای خوبی رو بهم معرفی کنه... این یه هفته که نبودم، تهران بودم و قم! ولی انقدر عجله ای بود که نشد هیچکدوم از دوستام رو ببینم! :( خیلی دلم میخواست مخصوصا ساقی گلم و سادات عزیزم و بهار مهربونم رو ببینم! :(
واااااااااااااااااای که دل کندن از حرم خانوم چقدر سخت بود...... هنوز هیچی نشده، دلم هوای شما رو کرده بانو..... شب لیله الرغائب... شب آرزوها بود... شاید بیش از بیست تا مسیج جورواجور داشتم که چشاتو ببند و آرزو کن و.......... ولی..... ولی دیشب یکی از بدترین شب های عمرم بود که... به خیالم تو حواست نبود صدای قلبم! به خیالم تو حواست نبود پلک های خیسم! آخ که چقدر به دلم درد اومد... یکی بد دلمو سوزوند و... دلی که بالش شکست! کارش تمام.....دلی که بغضش گرفت! جانش تمام.... دلی که نامش فقط ماند و حرفش به کاه....گاهی به آه....گاهی به ماه........ دلی که میشنید پشت این درد ها دست هایی دلبسته به عصا.... دیشب شب بدی رو داشتم... دلی که سوخت درست وقتی که داشت می ساخت....دلی که از رنجش زخم های روزگار گیر کرد، درست گیر کرد بین چرخ دنده های ندیدن.....نبودن....نماندن......... چی بگم... دست به دامن خودش بودم... خـــــــــــــــــدا.......... ولی... ولی........ گاهی دلم حسود می شود..گاهی دلم دود می شود....گاهی خراب میشود....گاهی دلم آب میشود..... گاهی دلم بدجور میشکند...گاهی دلم رنجور میشکند......... برای گفتن حرف های دلم می بایست جملات را عاریه میکردم..... دلم؟؟..... دلی که سوخت... آتش گرفت... دود شد... بی دل شدم... دلدار بودم... دلبر بودم......... بی دل شدم.... ای کاش لااقل زبانم لال نبود و میشد حرف دلم رو خودم بزنم.................. باغبانی پیرم... که به غیر از گلها... از همه دلگیرم... کوله ام غرق غم است... آدم خوب کم است... عده ای بی خبرند... عده ای کور و کرند... و گروهی پکرند... دلم از این همه غم میگیرد... و چه خوب! "آدمی... میمیرد". *یادداشت برگزیده در پارسی نامه
آن شب که در آغوش مصلی بودی خلقی به تو مجنون و تو لیلا بودی برگرد توگشتند و طوافت کردند چون کعبه عشق و آرزوها بودی از روح نمازشب تو پیدا بود کز بهر عروج خود مهیا بودی معراج تو برد ملتی را با خود خود نه ، به خدا ، خدا سرا پا بودی تنها نه همین داغ دل امت شد داغ دل هر لاله به صحرا بودی مردم به جماران همه محو تو لبیک تو جای دگر محو تماشا بودی فرماندهی کل قوا جزئی بود عبدالله و فرمانده دل ها بودی فرماندهی کل قوا اندک بود ولله تـو فرمانده دلـها بـودی علی انسانی دلهای هزاران عاشق روح ا... هنوز بر بام مصلای وداع و فراق و هجران جامانده است ، گویی آن دم چند لحظهای نگاهمان کرد و هزاران سخن ناگفته در همان نگاه کوتاه و در تلخترین لحظات ایران بزرگ حک نمود . او با پروازی معراج گونه ، با روحی شاد و ضمیری امیدوار به جایگاه ابدی سفر نمود . اما دلها مشتاق دوباره دیدن روح خداست ، آن روز که سوار بر دریای دل بیقرار مردم عاشق میرفت ، گویی برخواهد گشت ، نگاهش میکردیم و رحلتش را باورنداشتیم ، اما امروز روح بلندش را در جایجای ایران همچون یادگاری جاودان دوباره مییابیم و در عمق وجودمان حس میکنیم ... اماما راهت را ادامه میدهیم...
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015
Design By :
TopBloger.com |