حسین سامانی پور - یک نفس عمیــــــــــق EmamHadi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن































یک نفس عمیــــــــــق

http://www.smstak.com/wp-content/uploads/2010/12/2603623.jpgباقالی پلو با ماهیچه

ظهر هنگام که دل ضعفه میان دلمان..   بس قدم رو میرفت؛ سفره را آوردیم

کاسه را آوردیم.

و کنار سفره غصه را آوردیم..

لقمه ها را پی هم می خوردیم..

غصه را هم (که دگر غصه تکراری بود) همچنان می خوردیم..

مادرم گفت دگر غصه بس است.

پدرم گفت خدا نزدیک است.

ولی این دل میگفت: روز هم باشد اگر پر غصه همچو شب تاریک است.

ما غذا را خوردیم.

و غذا پایان یافت.

غصه اما چون قبل همچنان جریان یافت..

قصه غصه ما قصه ی فاصله هاست........

قصه دوری هاست..

ماجرای پل هاست که همه هست خراب،

ماجرای دیوار که بسی هست بلند.

ماجرای حرفیست کز زبان می آید، و به گوشی نرسد.

ماجرای عشقی ست که میان می آید و به جایی نرسد..

قصه غصه ما بی پایان

و خطوط صفحه رو به پایان و کم است.

و امیدم به خداست، تا که روزی امید، ناجی و دادرس قصه ی پر غصه شود...       (حسین سامانی پور)

فقر غذا خوردن فقیر

خدایا شکرت
ما دیگر فقیر نیستیم
دیروز پزشک ِ آبادی گفت...
چشم های پدرم
پر از آب مروارید است …
 


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/5ساعت 2:37 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

001
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015

آخرین مطالب

پرنسس کوچولوی صورتی من
مینویسم برای قاصدکم...
چ حس خوبیه... حس مادر شدن...
...... 92.8.29 ......
یه خورجین حرف دل! + سینماگراف های زیبا
کافی است انار دلت ترک بخورد ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com