سلام و یه دنیا تشکر! ممنونم از تمام دوستانی که تولدم رو تبریک گفتن و شرمنده که من اون روز دسترسی به نت نداشتم که بتونم به موقع جواب کامنت ها رو بدم. بازم سپاسگزارم از همگی. آبان زیبای من تمام شد... داره محرم میاد... محرم رو خیلی دوس دارم... نمیدونم بده یا نه، اینکه خوشحالم داره میاد... دلم براش تنگ شده بود... خیلی... امیدوارم وقت داشته باشم در و دیوار وبم رو سیاه پوش کنم...
مرد می خواست کمی هم شده جولان بدهد قسط هایی که ندادست در آبان بدهد یک نخ از جامه احرام تو ما را کافیست رشته ی مهری از آن عالم بالا کافیست گر تو راضی شوی از من همه روزم عرفه ست نامه ام گر شود از سوی تو امضا کافیست آخرین اس ام اس مامانم این شعر زیر بود، قبل از رفتن به سرزمین عرفات... خیلی دوسش داشتم... خیلی قشنگه... حتما بخونینش... از خاک میروم که از آئینه ها شوم هان میروم از این من خاکی رها شوم من زاده زمینم و تا عرش میروم هان میروم مسافر ام القری شوم هان میروم هر آینه در سرزمین نور با جلوه های روشن عشق آشنا شوم این چند روز فرصت خوبیست تا که من از چند سال بندگی تن جدا شوم تا نقطه عروج دل خویش پر کشم از خود جدا شوم همه محو خدا شوم با جامه ای سپیدتر از بخت آفتاب از تیرگی، از این همه ظلمت رها شوم لب را بذکر قدسی لبیک وا کنم با اهل آسمان و زمین همصدا شوم در لحظه طواف بگردم به گرد یار سرگشته چون تمامی پروانه ها شوم در جستجوی زمزم جوشان عاشقی از مروه تا صفا بروم، با صفا شوم حرف تمام شعر همین بود، اینکه من در خود فرو بریزم و از نو بنا شوم سید محمد جواد شرافت مامان و بابای عزیزم، ایشاله حجتون قبول باشه... حاجت روا... لینک مرتبط: جایی که دیدنش آرزوی هر مسلمانی هست به خدا عاشقم؛ دلی دارم / دلِِِِ پابندِ مشکلی دارم ...
عرفه تون الهی التماس دعا
تقدیم به بانوی شهر آینه ها حضرت معصومه(س) که مدتیست دلتنگ حریمش هستم... همسایه سایه ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا بی اختیار سمت حرم میکشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل میکند آدم کنار تو حالی نگفتنی به دلم دست میدهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو با زمزم نگاه دمادم هزار شمع روشن کنند هاجر و مریم کنار تو تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونین تر است ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهری ات شدیم ما با تو در پناه تو آرام می شویم وقتی که با ملائکه همگام می شویم بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات مردان شهر نوکر و زنها کنیز هات زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست باران میان مرمر آیینه دیدنیست این صحنه در برابر ایینه دیدنیست مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم اعجاز این ضریح که همواره بی حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است من روی حرف های خود اصرار میکنم در مثنوی و در غزل اقرار میکنم ما در کنار دختر موسی نشسته ایم عمریست محو او به تماشا نشسته ایم اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم قم سالهاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان . من هم دلیل حسرت افلاک می شوم روزی که زیر پای شما خاک می شوم... چقدر دلم برای حرم تنگ شده... بانو! در ادامه، این شعر رو هم تقدیم به آستان رفیعش می کنم: خاتون شهر آینه هایی بزرگوار زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار چشم ملک ندیده دمی سایه ی تو را ناموس بارگاه خدایی بزرگوار این قوم را به راه حقیقت کشانده ای موسای بی عباوعصایی بزرگوار بر شانه های باد،جحاز تو حمل شد فرمانروای ملک صبایی بزرگوار گم کرده ایم کعبه ی حاجات و آمدیم نزد شما که قبله نمایی بزرگوار من گریه می کنم که نگاهی کنی مرا آری همیشه عقده گشایی بزرگوار باران رحمت ازلی سهم مان شده بی شک دلیل فیض شمایی بزرگوار بانوی مهربان کدامین قبیله ای ؟ امشب بگو که اهل کجایی بزرگوار خلقت شبیه پیر کریم عشیره است الحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار فهمیدم از شلوغی صحن و سرای تان هر لحظه مامن فقرایی بزرگوار فرقی نمی کند چقدر نذر می کنند!؟ باب المراد شاه و گدایی بزرگوار اینجا مریض ها همگی خضر می شوند سرچشمه ی حیات و بقایی بزرگوار از لحن گریه کردن زوار واضح است در قم،بقیع اهل بکایی بزرگوار یادت نمی رود چه قراری گذاشتیم؟ محشر دم بهشت بیایی بزرگوار وحید قاسمی امشب مامان و بابا کنار بقیع دعای کمیلشونو میخونن... چقدر هوائیم.. چقدر دل تنگم.. ای مدینه!... ای مدینه صدایم کن امشب! ای مدینه! صدایم کن امشب.......................پر زشور و نوایم کن امشب ای مدینه! دلم تنگِ تنگ است............ای مدینه! چه جایِ ِ درنگ است؟ من گلی در تو دارم مدینه!............................روز و شب بیقرارم مدینه! سینه ام از غمش چاک چاک است...........ای مدینه! گلم زیرِ خاک است تا بیاید امانت نگهدار........................................ای مدینه خدایت نگهدار. متن کامل شعر "غریب مدینه" رو اینجا بخوانید! . . . دلم آسمان میخواهد...
باز دوباره فصل برگ ریزان آمد ، دوباره نسیم مهربان پاییزی می وزد . فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است . دوباره باران پاییزی و دوباره شوق قدم زدن در کوچه باغها . فصل پاییزی من آمد ، فصلی که در آن پا به این دنیا گذاشتم . فصلی است که آغاز باران است ، آغاز شبهای بلند با مهتاب است . پاییز من ، این فصل خاطره انگیز وجودم ، همان فصلیست که من نیز به این دنیا سلام میکنم و در همان لحظه که چشمهایم را میگشایم چهره رنگارنگ پاییز را میبینم . باز دوباره پاییز ، و باز انتظار برای باریدن باران پاییزی . بهار من پاییز است ، لحظه طراوت و تازگی دنیای من همین پاییز است . پاییز آمد و دلم بیشتر از همیشه عاشقش شد ، به عشق آمدنش چه انتظارها کشیدم ، نشستم در زیر باران زمستان ، دیدم بهار عاشقان ، بیقرار بودم در گرمای تابستان تا دوباره آمد فصل برگ ریزان… برگهای طلایی میریزد از درختان و این آغازیست برای سرسبزی درختان و این آغاز تولدیست از حالا تا پایان زمستان… طلوع میکنم با افتخار در میان این برگ ریزان ، تو نمیفهمی حال مرا در میان برگهای زرد درختان تو نمیفهمی اینک غرق چه رویایی ام ، تا پاییزی نباشی نمیفهمی اینک چه حالی ام… میوزد نسیم پاییز به سوی قلبم …. آغازی دوباره ، جشن میلادم در زیر باران برگهای طلایی رویاییست ، این دنیا ، بدون پاییز زیبا نیست… این دنیا ، بدون پاییز زیبا نیست… مهدی لقمانی
خدایا شکرت که عمری دادی تا یه بار دیگه شاهد شاهکار پاییزت باشم... پاییزت با غروب های هزار رنگ آسمونش... پاییزت با رقص برگریزانش... خوش اومدی پاییز پاییز(عشق من) عروس فصلها مخصوصا آبان ماه که در آخرین ساعات غروب آخرین روزهاش بدنیا اومدم... خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت متن کامل شعر ... ادامه مطلب... فرض کن آمده ای گوشه ای اردو بزنی تا سری ساده به آن ضامن آهو بزنی میروی زیر رواقش بنشینی اما در دلت شوق عجیبی ست که زانو بزنی لرزشی آمده، افتاده به جانت یعنی تازه وقتش شده کم کم به رضا رو بزنی میروی گوشه دنجی که کسی بو نبرد در خودت با جگری سوخته سوسو بزنی میشوی خادم خوبی که خدا میداند عشق ات این است که یک مرتبه جارو بزنی
سلام سلام سلام! میلاد شمس الشموس، آقای مهربونیا بر همگی مبارک... میخوام از اینجا از همه کسایی که در مسابقه "وبلاگ برتر پارسی بلاگ" به وبلاگ یک نفس عمیــــــــــق رای دادن تشکر کنم بابت حسن سلیقه شون! :)) اینجا هم لینک مشاهده نتایج نظرسنجی... سپاسگزارم از همگی! و داوران! و همه بچه های شهر پارسی بلاگ!
آدما به خودی خود نمیافتن... همیشه از اون طرفی میافتن که به خدا تکیه نکردن!
خداوندا... مرا ببخش بخاطر همه آن درهایی که زدم و هیچ کدام خانه تو نبود... خداوندا... درهای رحمت واسعه ات را برویم بگشا... التماس دعا
زندگی داشت سرش زلزله بم میشد مرد میخواست به دیوار تنش جان بدهد
صبح در آینه خندید ولی لازم بود که سری هم به سر بی سرو سامان بدهد
60 میلیون دیه در ماه محرم خوب است میتواند به زن و بچه من نان بدهد
صبح یک مرد به ماشین کسی کار نداشت بوق میرفت به یک حادثه پایان بدهد
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015
Design By :
TopBloger.com |