دلت آبی تر از دریا عزیزم ... به کامت گردش دنیا عزیزم ... الهی دائما چون گل بخندی ... بهارانت خوش و خرم عزیزم... آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار کنیدش که بسی خفته نماند آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند شاعر: ابن یمین فریومدی هر کس که نداند و نخواهد که بداند / حیف است چنین جانوری زنده بماند شخصی از امام علی(ع) پرسید: عددی را به دست من بده که قابل قسمت بر 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 باشد بی آنکه باقی بیاورد. امام علی بی درنگ به او فرمود: " اضرب ایام اسبوعک فی ایام سنتک " یعنی:" روزهای هفته را بر روزهای یک سال خودت ضرب کن" سوال کننده هفت را در 360 (تعداد روزهای سال قمری) ضرب کرد . حاصل آن یعنی 2520 بر تمام آن اعداد قابل قسمت بود بی آنکه باقی مانده بیاورد. منبع: شرح بهایه به نقل از ترجمه کشکول شیخ بهایی مرا هر چند ناچیزم به درگاهت نمیخوانی؟ مگر حالم نمیبینی؟ مگر دردم نمیدانی؟ من آهـــــونیستم امااسیر دست صیـادم خوشم در بند اگرگاهی نگاهت رابچرخانی شنیدم میهمـانها را نمیرانی ز درگاهت دلی پر آرزو دارم که بیآید به مهمانی... اینم عکس دوستام که مشهد بودن واسه سال تحویل!! ادامه مطلب... *یادداشت برگزیده در پارسی نامه از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریهای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پیدرپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم! خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما و الان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره!؟
بنا به روایت روز 19 فروردین یه روز مقدسه ، روزی که خورشید به زمین تابیده و هر سال در این روز موکلین خورشید به زمین می آیند این روز را شرف الشمس و روز نیکویی و سعادت هم نامیده اند . در این روز دعای شرف الشمس را جهت گشایش کار، رزق و روزی ، باز شدن گره و بر آورده شدن حاجات، جلب محبت وا حترام و مجذوب نمودن افراد بین ساعت 11 ظهر تا غروب آفتاب می نویسید . نگین زیبا و ارزشمند شرف الشمس ضمن اینکه از عقیق اصل تهیه میشود مزیت دیگری هم دارد و آن موجب شده تا هم کمیاب و هم پرطرفدار باشد و آن طلسمی است که روایات فراوانی دال بر اسم اعظم بودن آن متواتر آمده است . بسم الله الرّحمن الرّحیم اَللّهُم اِنّی اَسئَلُکَ بِالهاءِ مِنْ اِسمِکَ الْاَعظَم و بالثَلآثِ العِصّیِ و بالالَفِ المُقَّّوِم و بِالمِیمِ الطَمیس الاَبتَر و بالسِّلمِ و بالاَربَعَه الَتِی هِی کالکَفِ بِلا مُعصَم و بِالهاءِ المَشقُوقَه و بالواوِ المُعظَّم صوره اِسمکَ الشَّریفِ الاَعظَم اَن تُصَلِیَ علی سَیِّدِنا مُحمَّدِ وَ آلِهِ بعدد حروف ماجری بِالقلم و اَن تَقضِی حاجَتِی. سلام. امروز تصمیم گرفتم در راستای خاک نخوردن اطلاعات رشته دانشگاهیمون یه چیزایی بذارم تو وبلاگم !! آشنایی با آثار معماری: مسجد نصیرالملک شیراز از مساجد بسیار زیبا و بدیع ایران است. بازی نور و رنگ این مسجد که به خاطر شیشه های رنگی آن است، مناظر جالبی را برای عکاسان پدید می آورد.
امشب روحیه ام خوبه خدا رو شکر!! یه عکس یادگاری که قبلا گرفته بودیم از جمع دوستان گذاشتم توی ادامه مطلب فقط بی زحمت آقایون نبینن! جمع زنونه ست!!! پسرکوچولو پدربزرگش رو تماشا می کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمون رو می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هام مدادی هست که با اون می نویسم . می خوام وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشی . پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در اون ندید .
این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب میبردند. هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که... برم پای تخته زنگ میخورد. هر صفحهای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من میپرسید. این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که من را نابغه میدانست منو فرستاد المپیاد ریاضی! تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقهها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم! بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم، اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین برمیداشتم، یهو جلوم سبز می شد و از این که گمشدهاش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می کرد. بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجیاش شده، تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!
یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچهها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون، منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره !
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015
Design By :
TopBloger.com |