*یادداشت برگزیده در پارسی نامه
آن شب که در آغوش مصلی بودی خلقی به تو مجنون و تو لیلا بودی برگرد توگشتند و طوافت کردند چون کعبه عشق و آرزوها بودی از روح نمازشب تو پیدا بود کز بهر عروج خود مهیا بودی معراج تو برد ملتی را با خود خود نه ، به خدا ، خدا سرا پا بودی تنها نه همین داغ دل امت شد داغ دل هر لاله به صحرا بودی مردم به جماران همه محو تو لبیک تو جای دگر محو تماشا بودی فرماندهی کل قوا جزئی بود عبدالله و فرمانده دل ها بودی فرماندهی کل قوا اندک بود ولله تـو فرمانده دلـها بـودی علی انسانی دلهای هزاران عاشق روح ا... هنوز بر بام مصلای وداع و فراق و هجران جامانده است ، گویی آن دم چند لحظهای نگاهمان کرد و هزاران سخن ناگفته در همان نگاه کوتاه و در تلخترین لحظات ایران بزرگ حک نمود . او با پروازی معراج گونه ، با روحی شاد و ضمیری امیدوار به جایگاه ابدی سفر نمود . اما دلها مشتاق دوباره دیدن روح خداست ، آن روز که سوار بر دریای دل بیقرار مردم عاشق میرفت ، گویی برخواهد گشت ، نگاهش میکردیم و رحلتش را باورنداشتیم ، اما امروز روح بلندش را در جایجای ایران همچون یادگاری جاودان دوباره مییابیم و در عمق وجودمان حس میکنیم ... اماما راهت را ادامه میدهیم... ایشالله تو زندگیت فقط یه جا تو دو راهی بمونی!........................اونم بین الحرمین. دلم گرفته، ای همزبونم میخوام دوباره، برات بخونم الهی العفو، الهی العفو (به یاد اعتکاف/ این زمزمه هر روزمون بود) چقدر دلم تنگه برای مناجات مسجد کوفه ی نیمه شبهای اعتکاف... ********************** یک تجربه : اگه کسی دلتو شکست، صداشو درنیار، چون یه روز دلش میشکنه، صداش درمیاد. می فروشی گفت کالایم می است رونق بازار من ساز و نی است من خمینی دوست میدارم که او هم خم است و هم می است و هم نی است به مناسبت میلاد امام خمینی ره با یک روز تاخیر! (اسپیکرتونو روشن کنید... صدای آیات در فضای وب موج میزنه...) برای خواهرم آیات... آیات خواهرم! چگونه بنویسم از تو ؟ از تویی که مظلومیتت چند روزیست بر سرم آوار شده... از زمانی که خبر جانسوز ، درد آلود و زجر آور جسارت به تو منتشر شد... از فکر تو خوابم نمی برد... بالشم از اشک گرمی که برایت ریختم هنوز خیس است... دیگر با کسی کاری ندارم... شاید دیگران بخواهند به داستان تو مثل صفحه حوادث روزنامه نگاه کنند... شاید این خبر ها برای ما عادی شده است... شاید دلمان می خواهد رمانتیک تر از همیشه همه چیز را گل و بلبل ببینیم... اما تو هیچوقت برای من عادی نمی شوی... و وای بر ما اگر سر آسوده زمین بگذاریم در حالی که ندای مظلومان بر آسمان بلند است. خواهرم ! آیات... بقیه ی حرف هایم را برایت خواهم گریست... "قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ" خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
چقدر دلم گرفت از غربت شهری که کوچه نداشت... کوچه حتما همین حوالی درب خانه ات هست، دری که آن هم دیگر با دیواری بسته شده بود، مثل باب جبرائیل… چقدر خانه تو و پدرت به هم نزدیک است، حتما دلت برای پدرت زیاد تنگ میشده، حتما طاقت دوری اش را نداشته ای… یا او هم. برازنده و زیباست، چقدر به تو این لقب می آید ام ابیها… یک روز دیگر تا مقصد فاصله باقیست. محل قرار: فاطمیه !!! هر که زودتر فاطمی شد جایی هم برای دل من نگه دارد... دلم لنگان لنگان می آید... حتم دارم می رسد چرا که دستش را در دست خدا گذاشته است.... شما هم برایش دعا کنید! ... و اصطنعتک لنفسی* ... لنفسی ... تو را برای خود پروردم ... تو را برای خود برگزیدم ... برای خود ... برای خود ساختم *طه -41
اولینبار بود که چادر میپوشید. قسمتش شده بود اولین چادرعمرش، چادر سفید احرام بود. توی مسجد شجره، وقتی تای پارچه را بازکرد تا چادر را سرش بیندازد یک تکه کاغذ کوچک از لای پارچه افتاد زمین. کاغذ را باز کرد. مریم، همخوابگاهیاش، نامه نوشتهبود. آخرش هم نوشتهبود: چقدر چادر سفید بهت میاد ناقلا! دعا یادت نرهها... آینهای آنجا نبود، اما مطمئن بود که چادر سفید خیلی بهش میآید. حس کرد مریم مقدسی شده که دارد به سمت معجزه، گام بر میدارد... سیده زهرا برقعی یک چشم زدن غافل از آن یار نباشیم . . . شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم
کسی آرام میآید... نگاهش خیس عرفان است... قدمهایش پر از معنا... دلش از جنس باران است... ...کسی فانوس بر دستش... بسان نور میآید... امید قلب ما روزی... ...ز راه دور میآید...
تردید حرام است، خودت می گفتی! تقدیر به کام است خودت ، می گفتی!
برخیز و قصیده ای بخوان، خواهرجان! هنگامِ قیام است ، خودت می گفتی!
خورشیدِ شکفته در دلِ شب... آیات از سوره یِ ایثار، لبالب ... آیات
از هیچ مصیبتی نخواهد ترسید شاگردِ کلاسِ درسِ زینب ، آیات
او رازِ بلیغی از عنایاتِ خداست در دفترِ شعر او روایاتِ خداست
با وعده یِ فتحِ عاشقان آمده بود این مصحف زخم خورده، آیاتِ خداست
ای کاش که تا ازل ، زمان برگردد تا لاله به دامانِ جنان برگردد
از آتشِ عصیانِ زمین ، می ترسم آیات ِ خدا به آسمان برگردد
ای شاعر زخم های ممتد... آیات وی از همه شاعران سرآمد... آیات
ایام عزای فاطمه نزدیک است پهلوی تو هم شکسته شاید... آیات!
تو ای والاترین مهمان دنیایم
شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من . . .
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015
Design By :
TopBloger.com |