009 - یک نفس عمیــــــــــق EmamHadi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن































یک نفس عمیــــــــــق

*یادداشت برگزیده در پارسی نامه

  اگر دل دلیل است . . . ما آورده ایم . . . اگر خون دل شرط است . . . ما خورده ایم . . .

ادامه مطلب...


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/24ساعت 9:45 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

اولین‌بار بود که چادر می‌پوشید.  قسمتش شده بود  اولین چادرعمرش، چادر سفید احرام بود.  توی مسجد شجره، وقتی تای پارچه را بازکرد تا چادر را سرش بیندازد  یک تکه کاغذ کوچک از لای پارچه افتاد زمین.  کاغذ را باز کرد.  مریم، هم‌خوابگاهی‌اش،  نامه نوشته‌بود.  آخرش هم نوشته‌بود: چقدر چادر سفید بهت میاد ناقلا! دعا یادت نره‌ها...  آینه‌ای آنجا نبود، اما مطمئن بود که چادر سفید خیلی بهش می‌آید. حس کرد مریم مقدسی شده که دارد به سمت معجزه، گام بر می‌دارد...   سیده زهرا برقعی

اولین‌بار بود که چادر می‌پوشید.

قسمتش شده بود

اولین چادرعمرش، چادر سفید احرام بود.

توی مسجد شجره، وقتی تای پارچه را بازکرد تا چادر را سرش بیندازد

یک تکه کاغذ کوچک از لای پارچه افتاد زمین.

کاغذ را باز کرد.

مریم، هم‌خوابگاهی‌اش،  نامه نوشته‌بود.

آخرش هم نوشته‌بود: چقدر چادر سفید بهت میاد ناقلا! دعا یادت نره‌ها...

آینه‌ای آنجا نبود، اما مطمئن بود که چادر سفید خیلی بهش می‌آید. حس کرد مریم مقدسی شده که دارد به سمت معجزه، گام بر می‌دارد...


سیده زهرا برقعی



نوشته شده در سه شنبه 90/1/23ساعت 6:48 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )



نوشته شده در سه شنبه 90/1/23ساعت 5:43 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

از زندگانیم گله دارد جوانیم              شرمنده ى جوانى از این زندگانیم

دارم هواى صحبت یاران رفته را               یارى کن اى اجل که به یاران رسانیم

پرواى پنج روز جهان کى کنم که عشق                   داده نوید زندگى جاودانیم

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر                  وز دور مژده ى جرس کاروانیم

گوش زمین به ناله ى من نیست آشنا             من طایر شکسته پر  آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند                  چون میکنند با غم بى همزبانیم

اى لاله ى بهار جوانى که شد خزان                       از داغ ماتم تو بهار جوانیم

گفتى که آتشم بنشانی، ولى چه سود       برخاستى که بر سر آتش نشانیم

شمعم گریست زار به بالین که شهریار         من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

استاد شهریار



نوشته شده در دوشنبه 90/1/22ساعت 9:42 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

 وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی    /  تا با تو بگویم غم شب های جدایی    بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان     /    من عودم و از سوختنم نیست رهایی    تا در قفس بال و پر خویش اسیرست       /            بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی  با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست     /      تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی  عمری ست که ما منتظر باد صباییم       /            تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی    ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای/بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی    افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع      /    در اینه ات دید و ندانست کجایی    آواز بلندی تو و کس نشنودت باز           /         بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی    در اینه بندان پریخانه ی چشمم         /        بنشین که به مهمانی دیدار خود ایی  بینی که دری از تو به روی توگشایند       /      هر در که براین خانه ی ایینه گشایی  چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست    /    خوش باد مرا صحبت این یار سرایی  هوشنگ ابتهاج

 وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی    /    تا با تو بگویم غم شب های جدایی

  بزم تو مرا می طلبد ، آمدم ای جان      /      من عودم و از سوختنم نیست رهایی

  تا در قفس بال و پر خویش اسیرست          /            بیگانه ی پرواز بود مرغ هوایی

با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست     /        تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی

عمری ست که ما منتظر باد صباییم         /            تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی

  ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای / بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی

  افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع      /      در اینه ات دید و ندانست کجایی

  آواز بلندی تو و کس نشنودت باز           /           بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی

  در آینه بندان پریخانه ی چشمم         /          بنشین که به مهمانی دیدار خود ایی

بینی که دری از تو به روی توگشایند       /        هر در که براین خانه ی آیینه گشایی

چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست    /      خوش باد مرا صحبت این یار سرایی

هوشنگ ابتهاج



نوشته شده در دوشنبه 90/1/22ساعت 1:27 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

اینجا باید یک نفس عمیــــــق کشید!! آبشار زیبا تفریحی جهانگردی نسیم خنک رو حس میکن



نوشته شده در دوشنبه 90/1/22ساعت 1:22 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )



نوشته شده در شنبه 90/1/20ساعت 12:6 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

یک چشم زدن غافل از آن یار نباشیم . . . شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم

او خواهد آمد...

کسی آرام میآید... نگاهش خیس عرفان است... قدمهایش پر از معنا... دلش از جنس باران است...

...کسی فانوس بر دستش... بسان نور میآید... امید قلب ما روزی...

...ز راه دور میآید...



نوشته شده در سه شنبه 90/1/16ساعت 2:31 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

یعنی آن صبح را میبینم؟ آیا بادی می آید تا آن صبح شفاف را با خود بیاورد؟!

یعنی آن صبح را میبینم؟ آیا بادی می آید تا آن صبح شفاف را با خود بیاورد؟! آلودگی هوا پرنده پرزدن تنها تو پناه منی . . . وقتی راه­ها با همه وسعت­شان تنگ می­شود . . . دعای عرفه



نوشته شده در سه شنبه 90/1/16ساعت 12:4 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

این مطلب رو نشنیده بودم ! واسه خودم که خیلی جالب بود... میدونستین یاسین از اسامی پیامبرمونه؟؟! اگه نمیدونستین  یا میدونستین، ولی نمیدونین چرا یا "سین" ؟؟ پیشنهاد میکنم ادامه مطلب رو  بخونین.

ماییم و نوای بینوایی     بسم اله اگر حریف مایی

ادامه مطلب...


نوشته شده در دوشنبه 90/1/8ساعت 8:39 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

<      1   2      
001
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015

آخرین مطالب

پرنسس کوچولوی صورتی من
مینویسم برای قاصدکم...
چ حس خوبیه... حس مادر شدن...
...... 92.8.29 ......
یه خورجین حرف دل! + سینماگراف های زیبا
کافی است انار دلت ترک بخورد ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com