برای آماده کردن یک سخنرانی یا کتاب یا مقاله، همیشه سعی میکنم ده برابر موضوعی که قصد دارم مطرح کنم، اطلاعات جمع کنم. این نسبت گاهی به صد برابر هم میرسد. "جان گونتر" این جملهها را میآورم که این لذت پنهان خود را، با شما شریک شده باشم: *زمستان است و یخبندان رسم همیشه جاودان فصل سرماست. دما که پایین میآید، هر قطره آبی که روی زمین سرد چشم به آسمان دوخته، بلوری میشود و در جا یخ میزند. و انسانهایی که ناچار از قدم زدن در جادههای زندگی هستند گاهی پایشان روی این تودههای بلورین یخ سُر میخورد و کمی جلوتر زمین خوردن را تجربه میکنند. اما نکته اینجاست که هیچکس به محل سُر خوردن خود دقت نمیکند بلکه همیشه نگاهها به جایی دوخته میشود که سر به زمین اصابت کرده است. متن کامل در اشتباه همیشه اینجاست که آسیبشناسی را جدی نمیگیریم و کسی به مکان لغزیدن توجه نمیکند و درست بعد از زمین خوردن، به محلی که زمین را لمس کرده زل میزند و آن مکان را مقصر میداند. سهیلا ثقفی/سردبیر-مجله موفقیت شماره225
زندگی، درست مثل یک کوه یخی میماند؛ قسمت پنهانی دارد و قسمت آشکاری. عظمت قسمت پیدای آن، نسبت مستقیمی دارد با قسمتی که نمیبینیم. سخنرانها، به قسمتی از اطلاعات خودشان که جمع کردهاند و در سخنرانی استفاده نمیکنند، میگویند نیروی ذخیره. هر چقدر نیروی ذخیره سخنرانی بیشتر باشد، سخنرانی او مهمتر و فوقالعادهتر خواهد بود و با کمترین تلاش، موفق به تاثیرگذاری خواهد شد. زندگی نیز نیروی ذخیرهای دارد. اگر تنها به اندازه همین 60، 70 سال و در استاندارد یک زندگی متوسط امکانات و تجهیزات فراهم کنید، نباید انتظار فوقالعادهای هم از قسمت پیدای آن داشته باشید. از هر چه دم دست دارید، نهایت استفاده را ببرید؛ چرا که یا مورد استفاده مستقیم شما خواهد بود، یا تبدیل به بخشی از نیروی ذخیره شما خواهد شد. و البته با این نگاه، در هر دو صورت، شما برندهاید.
*عیب جامعه این است که همه میخواهند آدم مهمی باشند، و هیچکس نمیخواهد آدم مفیدی باشد. "چرچیل"
*انسان در حد یک تماشاچی نزول کرده است. از صبح تا شب تماشا میکند. تو با تماشا کردن معنایی نمییابی، باید وارد گود شوی. معنا، داخل گود است. در زندگی شرکت فعالانه داشته باش. "بهاگوان"
*آن چه به بشر امکان زندگی میدهد، تنها عمل است. بشر وجود ندارد مگر در حدی که طرحهای خود را تحقق میبخشد. بنابراین جز مجموعه اعمال خود، جز زندگانی خود، هیچ نیست. شما آزادهاید، پس راه خود را برگزینید، یعنی بیافرینید. "ژان پل سارتر"
*گوشهگیری و کاهلی، روش کسانی است که میگویند: آنچه را من نمیتوانم کرد، دیگران میتوانند بکنند. "ژان پل سارتر"
*نیرومندترین عامل تخریب زندگی، چه فردی و چه اجتماعی، بیاعتنایی به نظم است. روشنترین و محکمترین دلیل بر ضرورت نظم در زندگی، قانونمندی همه اجزای کوچک و بزرگ هستی است که زندگی آدمی هم بخشی از آنها است. "علامه محمدتقی جعفری"
بچهها وقتی سُر میخورند و سقوط میکنند، جایی را که زمین خوردهاند به بزرگترها نشان میدهند و برایشان محلی که سُر خوردن از آنجا شروع شده و مکان لغزیدن هیچ اهمیتی ندارد. انگار این نشانگیری اشتباه از همان زمان کودکی در ذهن ما جا افتاده و طبق عادت یاد گرفتهایم که در مکان وقوع اتفاق دنبال مقصر بگردیم و همیشه نسبت به شرایطی که این اتفاق به خاطر آن رخ داده بیتوجه باشیم. اما این روش کاملا اشتباه است و به خاطر همین اشتباه است که میبینیم یک نفر دایم خطای یکسانی را بارها و بارها در زندگی خود تکرار میکند و باز درس عبرت نمیگیرد. به خاطر همین شیوه غلط برخورد با مشکل است که میبینم همیشه یک عضو از هر خانواده در هر نسل خطای یکسانی را تجربه میکند و همواره در هر محله اتفاقات ناخوشایند مشابهی میافتد. در هر شهر، هر روز عده خاصی حرکات غلط یکسانی را انجام میدهند و به شکلی مشابه مجازات میشوند و باز روز بعد و روزهای بعد آدمهایی شبیه همان قبلیها دوباره همان رفتار غلط را تکرار میکنند و مثل روزهای قبل به همان شکل تاوان پس میدهند و این شیوه غلط هر روز تکرار میشود. "سهیلا ثقفی"
اگر میبینید یک انسان در سراسر زندگی خود دایم اشتباهی مشابه را تکرار میکند شک نکنید که علت بروز آسیب را نشناخته و در جایی نادرست دنبال عامل خطا میگردد. تردید نداشته باشید که عامل خطا هنوز همراه اوست و هر وقت شرایط مساعد شود دوباره همان اشتباه به همان شکل قبلی و شاید شدیدتر تکرار میشود.
اگر عامل اعتیاد و جذب جوانان به مواد مخدر توسط خود فرد معتاد شناخته نشود، محال است بتوان به ترک او حتی با بهترین شیوههای درمانی امید بست. همیشه اگر میخواهیم کار ریشهای و درست انجام بدهیم باید به جای معلولها به سراغ علت به وجود آمدن آن معلولها برویم. عامل اصلی خطا را که از بین ببریم دیگر خطایی صورت نمیگیرد که نگرانش باشیم. غیر این راهی برای جلوگیری از تکرار خطا وجود ندارد.
البته ناگفته نماند که کم نیستند تعداد آدمهایی که چشمشان را به عوامل لغزش در زندگی بستهاند و چندان هم بدشان نمیآید پایشان سر بخورد و خطایی کنند و مقصر را زمینی بدانند که در آن سقوط کردهاند و خلاصه کلام خود را کاملا بیتقصیر اعلام کنند.
میگویند روزی حکیمی گذرش به کنار رودی افتاد. دید در اطراف رود چندین مرد غواص و شناگر گوش به زنگ هستند تا به محض اینکه فریاد انسانی از داخل رود خروشان برای کمک شنیده شد به داخل آب بپرند و او را نجات دهند. حکیم پرسید: "چرا این همه نجات غریق اینجا جمعاند و اصلا چرا این همه آدم در حال غرق شدن هستند و نیازمند نجاتاند؟"
یکی از اهالی جواب داد که در بالادست رودخانه پلی است و روی آن پل جوانی کمعقل ایستاده و گاه و بیگاه رهگذری را از روی پل به پایین هل میدهد. همه این نجات غریقها و غواصها اینجا پایین رودخانه منتظرند تا اگر کسی کمک خواست او را نجات دهند و بابت این کار از شخصی که نجات میدهند پولی بستانند!
حکیم باحیرت گفت: "چرا جلوی آن جوان آشفتهذهن بالای پل را نمیگیرید تا جلوی همه این اتفاقات به یک باره برای همیشه گرفته شود؟" آن مرد روستایی نگاهی عاقلانه به حکیم کرد و گفت: "هیچ متوجه هستید چه میگویید؟ اگر چنین کنیم آن وقت این همه نجات غریق و غواص را که در طول سالیان تربیت کردهایم کجا کار بدهیم؟"
یادمان باشد، اگر اشتباهی را یک بار انجام دادیم حق داریم ادعا کنیم که نمیدانستیم و از روی ندانستگی آن خطا را مرتکب شدیم. اما اگر دوباره آن اشتباه را تکرار کنیم دیگر هیچکس ادعای بیتقصیری ما را قبول نمیکند. به خاطر بسپاریم که همیشه بعد از هر خطا از ما میپرسند چرا عوامل بروز این خطا را شناسایی نکردی تا از تکرار آن جلوگیری شود؟ و اگر چنین نکرده باشیم بدانیم که هیچکس دلش برای ما نخواهد سوخت و برای کمک به ما پیشقدم نخواهد شد. بلکه برعکس اگر عوامل ایجاد خطاهای خود را شناسایی نکنیم و این عوامل را از خود دور نسازیم، دیری نخواهد پایید که اسم ما با آن خطا همنام میشود و همه از ما فاصله خواهند گرفت. این اتفاقی است که هرگز نباید رخ دهد.
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015
Design By :
TopBloger.com |