باران رحمت خدا... - یک نفس عمیــــــــــق EmamHadi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن































یک نفس عمیــــــــــق

مدتها بود که منتظر رحمت خدا بودیم ولی ...

نم نم ,بارون, گل,پرپر ,صورتی,pink

ولی تو این سرما یه کمی هم به فکر فقرا باشیم بد نیست!

کودک,فقر, فقیر ,سرما ,شعر

یاد دارم در غروبی سرد سرد             میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد: کهنه قالی میخرم              دست دوم, جنس عالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم             گر نداری, کوزه خالی میخرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست       عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست    ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود            اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید          گفت آقا سفره خالی میخرید



نوشته شده در جمعه 89/10/24ساعت 12:45 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

001
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015

آخرین مطالب

پرنسس کوچولوی صورتی من
مینویسم برای قاصدکم...
چ حس خوبیه... حس مادر شدن...
...... 92.8.29 ......
یه خورجین حرف دل! + سینماگراف های زیبا
کافی است انار دلت ترک بخورد ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com