سلام به شما دوست گرامي

لينک منو پاک کردي قراربود لينکم کني

سلام. خوب تيتر مي زني و خوب مي نويسي. «پيليز» شما مرا کشاند!
من حرف ملک الشعراء بهار را قبول ندارم که گفت:

دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند (700 سال پيش)

ملک الشعراي بهار پرسيد :

در ميخانه نبود بسته چرا حافظ گفت؟

دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند؟ (قرن گذشته)

چون، اين ندا از درون به بيرون خطاب است که:
ميکده حمام نيست! سرزده داخل مشو!!!
تبادل لينک: آره يا نه؟؟؟؟؟

ابري نيست
بادي نيست
مي نشينم لب حوض
گردش ماهي ها روشني من گل آب
پاکي خوشه زيست
مادرم ريحان مي چيند
نان و ريحان و پنير آسماني بي ابر اطلسي هايي تر
رستگاري نزديک لاي گلهاي حياط
نور در کاسه مس چه نوازش ها مي ريزد
نردبان از سر ديوار بلند صبح را روي زمين مي آرد
پشت لبخندي پنهان هر چيز
روزني دارد ديوار زمان که از آن چهره من پيداست
چيزهايي هست که نمي دانم
مي دانم سبزه اي را بکنم خواهم مرد
مي روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه مي بينم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سايه برگي در آب
چه درونم تنهاست

در انتهاي هر سفر
در آيينه
دار و ندار خويش را مرور مي کنم
اين خاک تيره اين زمين
پاپوش پاي خسته ام
اين سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خداي دل
در آخرين سفر
در آيينه به جز دو بيکرانه کران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
نديده اي مرا ؟

من به هنگام شکوفايي گلها در دشت باز بر مي‌گردم
و صدا مي‌زنم
آي باز کن پنجره را
در بگشا
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
باز کن پنجره را
که پرستو پر مي‌شويد در چشمه نور
که قناري مي‌خواند؟
مي‌خواند آواز سرور؟
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
"حميد مصدق"

مثل هميشه حرف نداره!البته اگه براش در نيارن!!

17 شهريور خونين يادش گرامي.حامل نور بروز شد،منتظر نظر خوبتون هستم.دير نکنيد.ياحق

++

++++++