اى قرار جان ز داغت بى قرارى مى كنم
رفتى و من تا كه هستم سوگوارى مى كنم
گر نباشد بيم طعن دشمنان يا فاطمه
روز و شب در پيش قبرت آه و زارى مى كنم
گر بخشكد اشك من يا قرة العين رسول
در عزايت خون دل از ديده جارى مى كنم
بر خزان عمرت اى ريحانه باغ نبى
گريه پيوسته چون ابر بهارى مى كنم
هر چه مى خواهم نگريم پيش طفلانت ولى
از غم دل گريه بى اختيارى مى كنم