012 - یک نفس عمیــــــــــق EmamHadi
سفارش تبلیغ
صبا ویژن































یک نفس عمیــــــــــق

خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.
هر بار خدا می گفت: از قطره تا دریا راهی ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت... تا روزی که خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن.
خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید . طعم دریا شدن را. اما...
روزی قطره به خدا گفت: از دریا بزرگتر هم هست؟
خدا گفت: هست.
قطره گفت: پس من آن را میخواهم. بزرگترین را. بی نهایت را.
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: این جا بی نهایت است...

آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را در آن بریزد. اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه ی عشقش را تو ی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد... و وقتی قطره از چشم عاشق چکید،
خدا گفت: حالا تو بی نهایتی!

(عرفان نظرآهاری) 

زیرا که عکس من در اشک عاشق است...

ممنون که به خوابم اومدی! . . . خداجونم عاشقتم!

زیرا که عکس من در اشک عاشق است...  خداجونم عاشقتم!

نوروز امسال آمد و رفت. عید هم‌ تمام‌ شد. و ما باز فراموشش‌ کردیم‌ و باز او را از قلم‌ انداختیم. به‌ دیدنش‌ نرفتیم. نامه‌ای‌ ننوشتیم. تبریکی‌ نگفتیم. سال‌ تحویل‌ شد و به‌ او سرنزدیم، به‌ او که‌ از همه‌ بزرگ‌تر بود. خط‌های‌ آسمان‌ اشغال‌ نبود. ما بودیم‌ که‌ از یاد برده‌ بودیم. هر وقت‌ که‌ دلت‌ را بتکانی‌ عید است و هر روز که‌ تازه‌ شوی، نوروز.

( دلت رو خونه تکونی کن. آماده شو برای ضیافت... شهر خدا نزدیکه!!؟! )

بلند شو، بال‌های‌ تازه‌ات‌ را تنت‌ کن. باید به‌ عید دیدنی‌اش‌ بروی! دلت‌ را تقدیمش‌ کن‌ تا عیدی‌ات‌ را بگیری. دیر است‌ اما دور نیست. همین‌جاست. 

بسم‌الله‌ بگو و در بزن‌ همین.



نوشته شده در چهارشنبه 90/4/29ساعت 5:27 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

عارفی را گفتند : جمله ای بگو که وقت شادی غمگینمان کند و وقت غم شادمان کند؟

عارف  گفت :

 >>  این نیز بگذرد <<

گربه, پیشی, ناز, ملوس ,قلقلک ,بازی



نوشته شده در چهارشنبه 90/4/29ساعت 4:23 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت          دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت 

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا                      بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت   

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر       دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام             از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم                      از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم       یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com مولا شمار درد دلم بی نهایت است                     تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم                 ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

سید حمیدرضا برقعی

میلاد با سعادت منجی بشریت مبارک! / جمکران / میلاد صاحب الزمان /  حالا برای لحظه ای آرام می شوم                 ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت  / سید حمیدرضا برقعی

 تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.SMSRooz.com  عید همگی مبارک!  تصاویر زیبا سازی وبلاگ www.SMSRooz.com  

 بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com



نوشته شده در پنج شنبه 90/4/23ساعت 3:41 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

در آسمان غزل عاشقانه بال زدم

به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم


در انزوای خودم با تو عالمی دارم


به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم


کتاب حافظم از دست من کلافه شدست


چقدر آمدنت را چقدر فال زدم


غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست


همان شبی که برایش تورا مثال زدم


غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد


چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم


به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم


تمام حرف دلم را در این مجال زدم...

این روزا خیلی دلم هوای مسجد سهله رو کرده...

سیدحمیدرضا برقعی



نوشته شده در شنبه 90/4/18ساعت 2:45 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

الهی داره یخ میزنه...

حالا چه جونوریه؟؟ نمیدونم!



نوشته شده در پنج شنبه 90/4/16ساعت 1:3 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

نذر چشمان حضرت عباس...

آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی ... مشکی نبود اگر که تو دریا نمی شدی ... از سمت خانواده زهرا به سمت ما ... فیضی نبود اگر که تو آقا نمی شدی / دامن علقمه را عطر گل یاس یکی است/ قمر بنی هاشمیان در همه ناس یکی است/ سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب/ نام زیبای اباصالح و عباس یکی است / زنجیر و حصار!...  می‌شود باز کنید؟/یا جرعه‌ای آب نذر و...   اعجاز کنید؟  محتاج محبت شمایم آقا/با دست بریده‌ای مرا ناز کنید / محمدعلی بدری

زنجیر و حصار!...  می‌شود باز کنید؟      یا جرعه‌ای آب، نذر و...   اعجاز کنید؟

محتاج محبت شمایم آقا                               با دست بریده‌ای مرا ناز کنید 

خدای من ! تو اگر میخواستی خوارم کنی ،دست به هدایتم نمیزدی،تو اگر رسوایی مرا میخواستی،این قدر با من مدارا نمیکردی...  (مناجات شعبانیه) // عباس که از جام بلا باده گرفت،          آزادگی از امام آزاده گرفت!  افتاد دو بازوی رسایش اما،     با دست فتاده، دست افتاده گرفت!

عباس که از جام بلا باده گرفت،          آزادگی از امام آزاده گرفت!

افتاد دو بازوی رسایش اما،     با دست فتاده، دست افتاده گرفت!



نوشته شده در چهارشنبه 90/4/15ساعت 10:13 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

حقیقت داستان افسانه/حسام قاضی/ قاچاقچی شن؟ دوچرخه/ مغازه و فروشگاه دوچرخه روی دیوار

مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. فقط دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی میپرسد: در کیسه ها چه داری؟ او میگوید: شن!

مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت میکند، پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد! بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و شک مامور و بقیه ماجرا!... این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و مرد پس از آن دیگر در مرز دیده نمی شود! روزی مامور، مرد را با سگش در ساحل تنها می بیند! پس از سلام و احوال پرسی، به او میگوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم در کار قاچاق بودی، کسی اینجا نیست راست و حقیقت را بگو، چه چیزی از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی با لبخند میگوید: دوچرخه! / حقیقت, داستان و افسانه

اینم تصاویری از فروشگاهی روی دیوار!!

تصاویری از فروشگاهی روی دیوار!!/فروشگاه دوچرخه در برلین آلمان آنهم 120 دوچرخه روی دیوار. فقط کافی است انتخاب کرده و از صاحب مغازه کریستین پتر سون در شمال شرق برلین بخواهید تا آنرا به شما بدهد!

تصاویری از فروشگاهی روی دیوار!! فروشگاه دوچرخه در برلین آلمان آنهم 120 دوچرخه روی دیوار. فقط کافی است انتخاب کرده و از صاحب مغازه کریستین پتر سون در شمال شرق برلین بخواهید تا آنرا به شما بدهد!

تصاویری از فروشگاهی روی دیوار!!/فروشگاه دوچرخه در برلین آلمان آنهم 120 دوچرخه روی دیوار. فقط کافی است انتخاب کرده و از صاحب مغازه کریستین پتر سون در شمال شرق برلین بخواهید تا آنرا به شما بدهد!

فروشگاه دوچرخه در برلین آلمان آنهم 120 دوچرخه روی دیوار. فقط کافی است انتخاب کرده و از صاحب مغازه کریستین پتر سون در شمال شرق برلین بخواهید تا آنرا به شما بدهد!


نوشته شده در شنبه 90/4/11ساعت 4:4 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

انتظاری برای زلال ترین ماه خدا... رمضان... دلم تنگ توست... شب های قدر........ عشق و انتظار



نوشته شده در جمعه 90/4/10ساعت 12:51 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

همیشه برده خواه تو، همیشه مات خواه من!    بچین. دوباره میزنیم، سفید تو، سیاه من! 

ستاره های مهره و مربعات روز و شب               نشسته ام دوباره روبه روی قرص ماه، من!

پیاده را دو خانه تو و من یکی نه بیشتر             همیشه کل راه تو، همیشه نصف راه، من!

 تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ، تو           نگاه و دست بر پیاده و باز هم نگاه، من! یکی تو و یکی من و یکی تو و یکی نه من!         دوباره رو سفید تو، دوباره رو سیاه من! دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و                       دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من! تو برده ای و من خوشم که در نبرد زندگی    تو هستی و نمانده ام دمی بدون شاه، من! غلامرضا طریقی

 تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ، تو            نگاه و دست بر پیاده و باز هم نگاه، من!
یکی تو و یکی من و یکی تو و یکی نه من!         دوباره رو سفید تو، دوباره رو سیاه من!
دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و                       دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من!
تو برده ای و من خوشم که در نبرد زندگی    تو هستی و نمانده ام دمی بدون شاه، من!

غلامرضا طریقی


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/9ساعت 12:30 صبح توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

خیییییییییییییییییییییییییلی با مزه اس! ترسیدنش خیلی خداس!! نیگاش کنید، عاشقشم.

دماغ مامان - خیییییییییییییییییییییییییلی با مزه اس! - baby - ترسیدنش خیلی خداس!! یه نینی آقا پسر خیلی خوشمزه که از صدای دماغ مامانش میترسه! بعد میخونده. با اون چشمای ابی خوشملش! ای جونم .

اگه هم کلیپ کاملش و با کیفیتش رو میخواین ... ادامه مطلب...


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/11ساعت 3:14 عصر توسط ✿ نفیس ✿ نظرات ( )

<      1   2      
001
002
003
004
005
006
007
008
009
010
011
012
013
014
015

آخرین مطالب

پرنسس کوچولوی صورتی من
مینویسم برای قاصدکم...
چ حس خوبیه... حس مادر شدن...
...... 92.8.29 ......
یه خورجین حرف دل! + سینماگراف های زیبا
کافی است انار دلت ترک بخورد ...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : TopBloger.com